. دختـری با دامـن ِ حریـر .

کاشْ می شُدْ همهِ یِ سُکوتْ-امْ را برایَتْ بنویسَمْ ... تا ببینیْ اینْ مثنوی ِ نانوشتهِ... چهِ قدرْ حرفْ...برای ِ گفتنْ دارد...

. دختـری با دامـن ِ حریـر .

کاشْ می شُدْ همهِ یِ سُکوتْ-امْ را برایَتْ بنویسَمْ ... تا ببینیْ اینْ مثنوی ِ نانوشتهِ... چهِ قدرْ حرفْ...برای ِ گفتنْ دارد...

سگ !

تنها میرسم به مقصد ٬ 

چقدر جا برایش خالیست... این همه صندلی ؟! 

مگه او چقدر میخواهد من را اشباع کند ؟! 

 

تق تق تق ... روی میز میزنم ! 

همیشه همینطور بوده ام ٬ ناخن هایم از تا یه حدی بلند میشوند ... 

 

می آید ٬ 

گارسون را میگویم ٬ 

ا ِ ه ِ م ! 

منظورم همان ویتِر است ! 

  

هات ِ هات ِ هات ...

لیوان را برمیدارم ٬ 

و لبانم را روی لبش میگذارم ٬ 

و مینوشمش... 

 

هات ِ هات ِ هات ... 

 

میسوزم ٬ 

آذری تر از ۱۹ سال آذری میشوم ! 

 

میشود ٬ 

فرجی شود و بیایی ؟؟ 

 

تو میتوانی تنها اتفاق ِ ٬ 

عمدی ِ من باشی ... ! 

 

و من میتوانم ٬ 

لبانم را روی لبانت بگذارم ٬ 

و این عطش را رفع کنم ... 

 

هات ِ هات ِ هات ... 

 

... 

بی حوصله ام :) ! 

نظرات 1 + ارسال نظر
یکتا دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1402 ساعت 08:48 ب.ظ http://adi-nadi.blogsky.com

سلاممممممم
امیدوارم به وبلاگت سر بزنی و پیامم و ببینی..
نگین بود اسمت درسته؟؟؟
اگر اشتباه میکنم بهم بگو
چون دنبال نگین می گردم همزادم که متولد 9 اذره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد